درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدیدخواهشا نظربذارین چه خوب چه بد این وبلاگ مال شماست کمکم کنید واس بهترشدن وبلاگ///مراقب خوبیاتون باشین
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق من p و آدرس amin225.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 97
بازدید کل : 24432
تعداد مطالب : 51
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


عشق من p
هرچی که بخوای @@@ازهمه جا
جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, :: 16:51 ::  نويسنده : Amin       

 

ز غم كسي اسيرم  كه ز من خبر ندارد

عجب از محبت من كه در او اثر ندارد

غلط است هر كه گويد  دل به دل راه دارد

    دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد



جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, :: 16:49 ::  نويسنده : Amin       

 

 
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست         ای برادر سیرت زیبا بیار
***********
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد        طلب عشق به هر بی سرو پایی نکنیم


پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:, :: 23:44 ::  نويسنده : Amin       
چه خوش گفت فردوسی پور در نود / که قرمز به آبی برنده شود

میازار اس اس که کیسه کش است / که دل دارد و بر همینش خوشست

چو شش تا بخوردست از روزگار / دگر آبیان را نماندست قرار

تو کز محنت دسته سه بی غمی / سرافراز و سرخی، بخندا همی

توانا بود هرکه قرمز بود / ز شیشتا دل شیر غران بود ! ♥ ♥ ♥


شنبه 19 اسفند 1391برچسب:, :: 1:51 ::  نويسنده : Amin       

آشق!!!! ازاین به بعد اینجوری بنویسین چون همیشه سرش کلاه میره



شنبه 19 اسفند 1391برچسب:, :: 1:50 ::  نويسنده : Amin       

از شب هایی که دنیا دور سرم می چرخید...

اما من با تمام قدرت ، به دور تو می چرخیدم؟!

تو چه می دانی ...

از روزهایی که بغض های دنیا برای من می ترکیدند...

ومن ، بی توجه ،با همه وجود ،برای تو می خندیدم...؟!

تو چه می دانی...



شنبه 19 اسفند 1391برچسب:, :: 1:47 ::  نويسنده : Amin       

وقتی لبخندبه دنبال جایی برای نشستن میگردد باتمام وجودم برایت آرزومیکنم که لبهایت درآن نردیکی ها باشد



شنبه 19 اسفند 1391برچسب:, :: 1:42 ::  نويسنده : Amin       

بس که بد دیدم ز یاران به ظاهر خوب خود

بعد از این بر کودک دل سخت گیری می کنم



شنبه 19 اسفند 1391برچسب:, :: 1:41 ::  نويسنده : Amin       

سلامتیه اون پسری که...

 

10سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت... 
.. 
20سالش شد باباش زد تو گوشش هیچی نگفت.... 
... ... ... ... .. 
30سالش شد باباش زد تو گوشش زد زیر گریه...!!! 
.. 
باباش گفت چرا گریه میکنی..؟ 
.. 
گفت: آخه اونوقتا دستت نمیلرزید...



شنبه 19 اسفند 1391برچسب:, :: 1:40 ::  نويسنده : Amin       

بعدازمدت هادیدمش دستاموگرفت وگفت دستات چقدرتغییرکرده!!!بهش خندیدم وتودلم گفتم:بی معرفت دستای من تغییرنکرده دستای توبه دستای اون غریبه عادت کرده!!!



شنبه 19 اسفند 1391برچسب:, :: 1:31 ::  نويسنده : Amin       


به نام کلام دروغین عشق

چند وقتی بود که میخواستم برای تو درد این قلبی را که شکستی و رفتی بنویسم

اما تا میخواستم بنویسم قطره های اشکم بر روی کاغذ میریخت

و نمی توانستم آنچه را که میخواهم بر روی صفحه کاغذ

خیس بنویسم.حالا دیگر یک قطره اشک نیز در چشمانم نمانده و

همان قلب شکسته ام تنها یادگار از عشقت به جا مانده

قلبی که یک عالمه درد دارد ، دردی که مدتهاست دامنگیرش شده است.

از آن لحظه ای که رفتی در غم عشقت سوختم و با لحظه های تنهایی ساختم.

نمی توانستم از او که مدتها همدل و همزبانم بود جدا شوم ،

اما تو رفتی و تنها یک قلب شکسته سهم من از این بازی عشق بود

یک بازی تلخ که ای کاش آغاز نمیکردم تا اینگونه در غم پایانش بنشینم

تو که میخواستی روزی رهایم کنی و چشمان بی گناهم را خیس کنی

چرا با من آغاز کردی!

مگر این قلب بی طاقت و معصوم چه گناهی کرده بود

گناهش این بود که عاشق شد و تو را بیشتر از هر کسی ، از ته دل دوست داشت

اینک که برای تو از بی وفایی هایت مینویسم انگار آسمان چشمانم دوباره ابری شده

و در قحطی اشک دوباره میخواهد ببارد.اما من مینویسم

مینویسم که یک قلب را شکستی ، و زندگی ام را تباه کردی.

کاش می دانستی چقدر دوستت داشتم ،

کاش می دانستی شب و روز به یادت بودم و از غم دوری ات با

چشمان خیس به خواب عاشقی می رفتم.

نمی دانی چه آرزوها و رویاهایی را با تو در دل داشتم.می خواستم عاشقترین باشم ،

برای تو بهترین باشم ، یکرنگ بمانم و یکدل نیز از عشقت بمیرم.

آن زمان که با تو بودم کسی نام مرا صدا نمیکردم ،

همه به من میگفتند ((دیوانه)).آری من دیوانه بودم ، یک دیوانه ساده دل.

دیوانه ای که اینک تنهای تنهاست و از غم جدایی ات روانی شده است.

این را بدان نه تو را نفرین کردم ، و نه آرزوی خوشبختی برایت کردم.

این روزها خیلی احساس تنهایی میکنم ،

راستش را بخواهی هنوز دوستت دارم اما

دیگر دلم نمیخواهد حتی یک لحظه نیز با تو باشم.

خیلی دلم میخواهد فراموشت کنم اما نمی دانم چرا نمی توانم

دلم برای لحظه های با تو بودن تنگ شده و یاد آن لحظه ها قلب شکسته ام را میسوزاند.

و این بود سرنوشت من و تو! چه بگویم که هر چه بگویم دلم بیشتر می سوزد .

نیستی که ببینی اینجا زندگی ام بدون تو بی عطر و بوست ، بی رنگ و روست.

هر چه نوشتم درد این قلب دیوانه من بود ، نمیخواستم بنویسم از تو ، اما قلبم نمیگذاشت.

بهانه میگرفت ، گریه می کرد ، میگفت بنویس تا بداند چه دردی دارم.

انگار دوباره کاغذم از قطره های اشکم خیس شده ،

دیگر قلمم برای روی کاغذ خیس نمی نویسد.

خواستم بنویسم که خیلی بی وفایی.